پارت هفده :

دختر با چشمان کندوکاوگرانه به او خیره شد. انگار که به ذهنش فشار بیاورد تا ببیند او را به جا می‌آورد یا نه. بعد که نتوانست خطاب به استادش پشت تلفن با عجله گفت:

- بله چشم، چشم من فردا می‌آم دانشگاه خدمتتون.

سپس خداحافظی کرد و تماس را قطع ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.